Sunday, January 3, 2010

فصلی دیگر

بهار
در کوچه ای که مرا به سوی تو می خواند
درنگ نکرد
.
با تو گفتم
فصلی دیگر باید
دوست داشتن را
.
تابستان
در کنار رودی که با من و تو جاری می شد
بر جای نماند
.
با تو خواندم
فصلی دیگر باید
دوست داشتن را
.
پائیز
در اتاقی که مرا در پناه تو می داشت
دیری نیاسود
.
با تو سرودم
فصلی دیگر باید
دوست داشتن را
.
زمستان اما
در پشت پنجره ای که مرا از تو جدا می کرد
برای همیشه باقی ماند
و من
برای همیشه
فصلی دیگر برای دوست داشتن را
به انتظار نشستم
آواز امشب-غلامحسین معتمدی

No comments:

Post a Comment