Sunday, January 3, 2010

دست که تکان می دهی از دور

دست که تکان می دهی از دور
می خواهی لمسم کنی
لبخند که می زنم
می خواهم ببوسمت
دستانت لبانم را بیدار می کنند
مثل قطار روز می شوم برایت
چیزی را پنهان نمی کنم
آیا باید دود از سرم بلند شود
تا به خانه ام آیی
وحید شریفیان

No comments:

Post a Comment