skip to main
|
skip to sidebar
رها
Sunday, January 3, 2010
دست که تکان می دهی از دور
دست که تکان می دهی از دور
می خواهی لمسم کنی
لبخند که می زنم
می خواهم ببوسمت
دستانت لبانم را بیدار می کنند
مثل قطار روز می شوم برایت
چیزی را پنهان نمی کنم
آیا باید دود از سرم بلند شود
تا به خانه ام آیی
وحید شریفیان
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Followers
Blog Archive
▼
2010
(52)
►
October
(4)
►
September
(1)
►
August
(3)
►
July
(3)
►
June
(2)
►
May
(4)
►
March
(3)
►
February
(2)
▼
January
(30)
از خواب های شاعری جوان
قسمتی از یک منظومه
سیب
مسواک
//
رویا-5
این سطرها
روی پل آلما چه می کنید خانم؟
رفیق
کسی پیدا شده است
زمین تا آسمان
نمی دونی
تا کی
سیگارم را تو روشن کردی
ساعت ده شب بود
باور
گاو در کلاس آموزش هنر
کفش ها
جایی که بدان سفر نکرده ام
می ترسم
عدد بده
ثانیه شمار
انتقام
میل گم شدن در من پیدا شده است...
کاش
فصلی دیگر
دست که تکان می دهی از دور
نفس
رویا
ما
►
2009
(4)
►
December
(4)
About Me
kamand7
View my complete profile
No comments:
Post a Comment