skip to main
|
skip to sidebar
رها
Tuesday, October 12, 2010
تاکسی سمند زرد
از تاکسی سمند ِزرد بدم مییاد.تو تاکسیِ سمند زرد ترسیدم..تحقیر شدم..سردم شد..گُم شدم
.
.
تاکسی ِ سمندِ زرد ِ خالی جلوی پام ترمز میکنه.فقط لبای راننده رو می بینم که تکون میخورن.....میشینم روی زمین
لحظه
یه لحظههایی هستن توی زندگی،که توی اون لحظه فکر میکنی خوبه که اونجایی ،توی اون لحظه.اما همین که از اون لحظه دور و دورتر میشی،یادآوری ِآنی از اون لحظه لِهِت میکنه
Saturday, October 9, 2010
خیلی بده
خیلی بَده برای کسی که تا دیروز میدیدیش و رو در رو باهاش حرف میزدی،از امروز ایمیل بزنی و آفلاین بذاری
Friday, October 8, 2010
فکر
دیالوگ اول : تو اصن در موردِ من چی فکر میکنی؟
.
.
دیالوگ دوم : من اصن در موردِ تو فکر نمیکنم
Tuesday, September 7, 2010
من فکر می کنم
من فکر می کنم که تو دیوانه ای
، زیرا که قلب خود را
این لاله ی شفیق صحرایی -
این قالی مجلل
- این کوه نور را-
دادی به من که از همه ی شهر بدترم
. من فکر می کنم که تو دیوانه ای
علی باباچاهی
Saturday, August 21, 2010
...می پرسم چرا
می پرسم چرا چرا چرا
و صورتم را در دست هایم پنهان می کنم
.
.
.
چرا این دست ها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردن ِصورتم
.
.
شهاب مقربین
Friday, August 13, 2010
بودن و نبودن
نه ، بودنت تلخ نیست
نبودنت تلخه......
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
Followers
Blog Archive
▼
2010
(52)
▼
October
(4)
تاکسی سمند زرد
لحظه
خیلی بده
فکر
►
September
(1)
►
August
(3)
►
July
(3)
►
June
(2)
►
May
(4)
►
March
(3)
►
February
(2)
►
January
(30)
►
2009
(4)
►
December
(4)
About Me
kamand7
View my complete profile