کارش به کار کسی نیست
یک شب ستاره ی دنباله دار تعقیبش می کند
یک شب سگی گم کرده راه
.
.
خانه ی چوب نمایی دارد
که در هوای بارانی
شبیه ِ کشتی ی دزدهای دریایی است
.
.
اگر خیال پرور خوبی باشی
اسرارآمیز و طاعون زده هم
می توان دیدش
.
.
لرزش دست هایش روز به روز
بیشتر می شود
حلقه ی دور چشمانش کبودتر
می گوید از عواقب بی خوابی است
.
.
قلبش را که نمی توان دید
:اما اگر بپرسی خواهد گفت
شبیه ِ قلب های خالکوبی شده است
بر بازوی دل شکستگان
و بی رحمانه از میانش
گذشته همان تیر ِ نازک ِ خون آلود
قسمتی از شعر قدیس خیابان هشتم-عباس صفاری
the best gift I heve ever had,:))))
ReplyDeletehave albate;)
ReplyDelete