Saturday, March 6, 2010

برای فروغ

این صدا مال ِ چه کسی ست در من؟
چرا همیشه از حرف زدنم می ترسم
از صدایم یکه می خورم؟
.
به تمامی دریافتن ِ این که هوا در شعری سرد است
بسیار کار مشکلی ست
و این که سوز ِ سرما را در صدای کسی بتوان حس کرد
دیگر یخ بندان از همان جا آغاز شده است
.
دفن کردن ِ کسانی که توانایی ِ یخ بستن را داشته اند
دیوانه کننده است
.
کسی آمد ایستاد و فریاد کرد
دیگر هیچ یک از شماها حق ِ دست زدن به تکه تکه ی این تن ها را ندارید
تکه تکه ی تن هایی که از بیداری ِ مفرط بیرون افتاده اند
نه ، حق شما نیست دست زدن به این سرمایی که در آن
همه چیز را توانسته بود تمام کند
.
به تدریج سرما را در خود گرفتن پس ندادن
و ناگهان یخ بستن
این مفهوم ِ دقیق ِ انفجار را در خود دارد
.
.
از صدا شروع شد از صدای کسی سرما
سوزِ صدا یا سرما؟دیگر نمی توانی جداشان کنی از هم
و این سوز این صدا این سرما آن قدر به خود نزدیک شد
خودش را پیدا کرد که همه چیز ِ دنیا در سرش مثل حباب ها ترکیدند
و بی آن که بداند ناگهان پا به بیداری ِ بزرگ گذاشت
و بعد این سوز این صدا این سرما شروع به نشت کردن در خواب ها کرد
و خواب دیگر از بیداری جدا نشد
.
.
شهرام شیدایی

No comments:

Post a Comment