Tuesday, December 29, 2009

آینه

.از بچگی همه ی کارهاش رو روبروی آینه انجام می داد
.جلوی آینه حرف می زد،غذا می خورد،می رقصید،شعر می خوند
.
.
.
.روی تخت دراز کشیده بود.زُل زده بود به سقف
.به یه آینه فکر می کرد که بزنه به سقف
.می خواست خوابیدنش رو توی اون تماشا کنه

No comments:

Post a Comment